غزلی با ردیف مریم
این غزل تنها مجموعه ای از واژگان نیست، جهانی است که در آن من بوی سیب هایی را که داخل سبد مریم است می شنوم؛ نگاه هایش و دزدکی و زیرچشمی دیدنش را می بینم و خنکای آب درون کوزه ی روی دوشش را با تمام وجودم حس می کنم. این غزل جهانی است که به هیچ واقعیتی ارجاع ندارد، چرا که واقعی ترین لحظات را در خودش ثبت کرده است.
ای غزلناک ترین دختر دنیا، مریم
روح سرخورده ی من، خواهر دریا، مریم
ای لَچَک پوش من، ای نازترین دختر کُرد
ای پریزاد من، ای خوش قد و بالا، مریم
با توام دخترک کوزه به دوش دهِ من
تشنه ام، تشنه ی آن طرز تماشا، مریم
عصرگاهان که تو از مزرعه برمی گردی
چه شکوهی است در آن قامت رعنا، مریم
سبد سیب به دست و هوس عشوه به سر
لختی از زلف تو از دور هویدا، مریم
صورت با نمکت کار به دستم داده
رفته از دست دلم، غبطه ی لیلا! مریم
ما دو دلداه که در فاصله ها گم شده ایم
تو در آنجا و من ِ خسته در اینجا، مریم
گر چه امروز تو از قصه خبردار شدی
که شدم عاشق چشمان تو، امّا مریم:
سالها پیش به چشمان تو دل باخته بود
روستازاده ی تو، این من ِ تنها، مریم
بیست و چهارم مهرماه 1390
گفته بودی که کشتی ای هستی