جریان شناسی شعر معاصر(2)

شعر سست مدرن

بدان ای پسر که شعر سست مدرن از گونه های شعری ای است که در چند دهه ی اخیر در مملکت ما رواج یافته و نامش بر سر زبان ها افتاده است. اصطلاح سست مدرن از برساخته های «ناصر رنده» از اندیشمندان منوّرالفکر قصبه ی مفت آباد علیا، متخلص به شوریده ی مفت آبادی می باشد. ناصر خود از شاعران سست مدرن نبوده و نیست؛ اما به دلیل هم زبان بودن و هم شهری بودن با بنیان گذار این جریان یعنی «رضا قصاب»، با وضع این اصطلاح، سعی در تئوریزه و هموژنیزه کردن این جریانِ شعری آوانگارد داشته است. رضا قصاب کیست؟ رضا قصاب چنان که از نامش پیداست باید قصاب باشد، اما نه! او یک کفترباز بوده و برای ساختارشکنی این لقب را برای خود انتخاب کرده است. طبق شنوده های من از ناصر رنده، رضا از کودکی علاقه ی فراوانی به «اتل متل توتوله» داشته، او این ترانه را به دو زبان ترکی و فارسی حفظ بوده و هر روز بر روی پشت بام به بهانه ی کفتربازی، برای دختر همسایه شان، «صفورا چشم سبز»، می خوانده است؛ تا این که یک روز پدر صفورا، از رابطه ی این دو باخبر می شود و رضا را کتک مفصلی می زند و با لگد از پشت بام به پایین پرت می کند. بعد از این حادثه رضا فلج می شود و با تمام نوستالوژی هایش به شعر روی می آورد و سعی می کند با استفاده از ساختار آوایی و موسیقایی ترانه ی زیبای اتل متل توتوله به ساختارشکنی در موسیقی شعر فارسی بپردازد و دهن تمام ساختارشکنان قبل و بعد از خودش را آسفالت کند. او با کتابی که سال ها بعد در ایام پیری و فرتوتی خود با عنوان «خطاب به خرمگس ها» منتشر کرد، منجر به دو لَت شدن ادبیات ایران شد، به گونه ای که شعر فارسی پس از انتشار این مجموعه، به شعر فارسی قبل از رضا قصاب و شعر فارسی بعد از رضا قصاب تقسیم شد. تلاش های او در این زمینه به شکل گیری شعری منجر شد که پیروان فراوانی برای خود دست و پا کرد و امروز یکی از مسلط ترین جریان های شعری این مرز پر گهر است. در اینجا تعدادی از مختصه های سبکی شعر سست مدرن را برای تو برمی شمرم.

- یکی از اصلی ترین ویژگی های این جریان این است که اغلب شاعران آن به هر صورتی که شده می خواهند خودشان را به آن بچسبانند، البته نوع و حالت این چسباندن ها مختلف و متنوع است. مثلاً بعد از شکل گیری این جریان، رضا قصاب خود را پدر این جریان معرفی کرد، اما هنوز چند صباحی نگذشته بود که فردی به نام «علی داد چاه کن» در جنوب ظهور کرد و مدعی شد که پدر واقعی این جریان اوست نه رضا قصاب. این مسأله منجر به درگیری هایی بین این دو تن شد و در نهایت متفق القول شدند که رضا پدر باشد و علی داد عمو. پس از این ماجرا افراد فراوانی به مثابه پیامبران دروغین در این عرصه وارد شدند و خود را عمه، خاله، دایی، دختر عمو، دختر دایی، پسر عمو، پسر دایی و غیره ی این جریان شعری معرفی کردند. نکته ی جالب توجه در این جریان این است که به علت آزادی هایی که برای سران خود از لحاظ جنسی در نظر می گیرد، افراد می توانند فارغ از جنسیت خود، خود را به این جریان بچسبانند. مثلاً همین اواخر بود که «دکتر بامشاد» مدعی شد که مادر این جریان است، انتشار این خبر موجب جبهه گیری اغلب شاعران سست مدرن به این ادعا شد، اما دکتر بامشاد در مصاحبه ای رسمی اذعان داشت که به علت نبود جا و گرفتن تمام مناسبات فامیلی در رابطه با این جریان، او با چند وام که از مؤسسه ی قرض الحسنه ی مهر میهن گرفته، به ایالت سانچسکوفرانکو رفته و تغییر جنسیت داده است، تا توان چسبیدن به این جریان را در خود ایجاد کند.

- ویژگی دیگر این جریان این است که شاعر می تواند هر گونه که دلش بخواهد شعر بگوید، شاعر در این جریان ملزم نیست که مطابق جامعه اش پیش برود، او یک انسان پیش رو و  پرریخته، - ببخشید فرهیخته- است که حداقل پانصد سال از جامعه ی خود جلوتر حرکت می کند و همه چیز را می فهمد و همه چیز را می داند، در مقابل، دیگران عقب افتاده، کودن، احمق، گاو، گوساله و از این قبیل جانداران و جانوران محسوب می شوند. با این نگرش مطمئناً شعر او شعری است پیش رو و غیر قابل فهم، او برای پنج شش نسل بعد شعر می گوید و لزومی ندارند که مردم روزگارش که بر اثر نافهمی شعر او را خزعبلات و چرت و پرت می شمارند بفهمند. نمونه ی یک غزل سست مدرن از دکتر بامشاد را در زیر می آورم تا پیشرو بودن این جریان برای تو هم معلوم شود و بفهمی که تو هم نفهمی.

درختِ توی اتاقش شکسته می خندد

و مرد پنجره اش را نبسته می خندد

دو شیشه الکلِ از مش غلام دزدیده

به شاعری که دوجنسی نشسته می خندد

شروع می شود از انتهای بستنی اش

دراز می کشد و خسته خسته می خندد ...

این غزل نزدیک به دویست بیت دارد و البته ردیف آن "می شاشد" است، که من به علت محظورات اجتماعی- سیاسی نتوانستم آن را ذکر کنم. بنده این غزل را نزدیک به دویست بار خوانده ام و هنوز هم نفهمیده ام که هدف شاعر چه بوده است؟ و البته این از فواید شعر پیشرو است که همه را معترف به نادانی می کند، حتی کسی چو من را، که سال ها پیش از مرحوم «بوعلی» گفته ام:

جهل چو منی گزاف و آسان نبود

در دهر چو من کسی غزل دان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم جاهل

پس در همه دهر یک سخندان نبود.

- ویژگی دیگر این جریان این است که در آن بسامد افعال «کردن»، «دادن»، «خوردن» و ... بسیار بالاست که نشان از فعل و انفعالات شاعران این جریان دارد. برای مثال به یک بند از مسمط غرایی از «سیده گیسیا»، شاعر ± ه (شاعر زنی که در عین حال مرد هم می تواند باشد، شاعر و شاعره، شاعر دو جنسی، به نقل از فرهنگ مصطلحات الشعرای سست مدرن) مطرح این جریان توجه کن:

دوباره می کند این دل هوای دیدن تو

دوباره کرده هوایت تمام بودن من

چرا همیشه نکردی تو یادی از دل من

چرا نکردی گریه به روی دامنِ من

چرا نکردی نامه برای من ایمیل

چرا نکردی هیهات، چرا نکردی تو!؟

- ویژگی دیگری که این جریان شعری را از دیگر جریان های شعری معاصر متمایز و برجسته می کند، حضور صحنه های اروتیک در اشعار شاعران این جریان است که بنده تنها می توانم قسمتی از مثنوی «کدخدا مردان» معروف به «میشل مارگاریت» صاحب کتاب «معاشقه های زیر زمینی» را برای تو در اینجا نقل کنم و و تو و تمام دوست داران این حیطه از ادب را به دیوان های وزین و پربار این شاعران ارجاع دهم:

هوای خانه گرفته، وَ تخت مدهوش است

وَ دست های تو سرگرم گردن و گوش است

دراز می کشی از روزهای رفتن تو

دراز می کشم از انتهای دامن تو

دراز می کشی و می کشی دو تا سیگار

دراز می کشم و می کنم تو را تکرار

دراز می کشی و دست می کشی رویم

دراز می کشم از ترس کار بدبویم

دراز می کشی و ...

- ویژگی دیگر این جریان شعری که جزء خدمات شایان توجه این جریان به ادبیات فارسی است، تلاشی است که شاعران این جریان در جهت چند آوایی (Poly Phony)  کردن شعر معاصر فارسی از خود نشان داده اند. شاعران سست مدرن خواهان حضور انواع صداها از صداهای زیر تا صداهای بم، از صدای مردم سطح پایین جامعه تا صدای مردم سطح بالای جامعه، از صدای هم جنس بازان تا غیر هم جنس بازان، از صدای کفاشی تا صدای واکسی، از صدای خمیازه تا صدای بوق و از صدای آروغ گرفته تا –گلاب به روت- صداهایی که در توالت و دستشویی های عمومی بروز و ظهور می یابند، در عرصه ی شعر می باشند. اینان این مسأله را نشان از دموکرات بودن و پلورئال بودن خود و شعر خود می دانند. برای مثال به شعر سپیدی که «نیما قلموت» سروده توجه کن:

«من در عصر یخبندان با ماموت ها زیسته ام

و اینک در آغوش تو به عصر یخبندان باز می گردم

ما هر دو بازمانده از نسلی سوخته و جزغاله ایم

[نمکیه!

نمیکه!

نمکیه!]

تو را در آغوش می کشم

بی آن که بدانم تو کیستی؟

[غورررر]

گرسنگی تنها دلیل با هم بودن ماست

من می دانم که مادرت

همیشه ما را به خاطر این هم آغوشی سرزنش خواهد کرد

[آی دختر

بیا این صبونه تو کوفت کن

من که بیکار نیستم تا لنگه ی ظهر

پای بساط صبونه ی توئه ورپریده معطل شم]

ما دو ماموتیم

بیا به عصر یخبندان برگردیم.»

این بود مختصری از ویژگی های سبکی شعر سست مدرن، امید که خدای عمر دراز و توفیق فراوان دهد تا بتوانم روزی دیگر و روزگاری دیگر جریان دیگری از شعر جریان جریان شده ی معاصر را بر تو شرح دهم و بازگشایم.

تا جریانی دیگر، درود و صد بدرود.

 

جریان شناسی شعر معاصر (1)

مقدمه

زندگی در عین حال که از وجهه ای تراژیک برخوردار است، رویه ای کُمیک نیز دارد. انسان همان گونه که درد می کشد و ناکام می ماند، می تواند به دردها و ناکامی هایش به دیده ی تمسخر بنگرد و با صدای بلند در میان هق هق هایش، قهقهه بزند. زندگی آمیزه ای از اشک و لبخند است و سعادتمند کسی است که به هر دو رویه ی زندگی آگاه باشد. مطلبی که در ادامه با عنوان «جریان شناسی شعر معاصر» خواهم نوشت، نوشته هایی است که با نگاهی طنزآمیز به شعر معاصر و جریانات آن خواهد پرداخت تا دو ساحت تراژیک و کُمیک این مسأله را به هم پیوند دهد. بدیهی است که هدف از این نوشته ها، توهین به ساحت بزرگان ادب معاصر نبوده و نخواهد بود، چرا که نگارنده بیش از هر کسی خود را مدیون تفکر و اندیشه ی این بزرگان می داند و ریزه خوار سفره ی کرم آن ها می شمرد.

جریان شناسی شعر معاصر

بدان ای پسر! که شعر روزگار ما را به عدد انفس خلایق، جریان و نیمچه جریان است؛ اما من پس از تأمل در دواوین لاغر و نزار این روزگار پُر ادبار، چندین جریان را فربه تر و پر طرفدارتر از سایرین دیدم و بر آنم که در هر فصلی یکی از این جریان ها را بررسی کنم و تو را از چند و چون آن آگاه گردانم، پس گوش هوش با من دار!

شعر آهیانه

آهیانه بر وزن ماهیانه، واژه ای است مرکب از دو جزء «آه» و «آنه». آه اسم صوتی است که در حین درد و حسرت بر زبان جاری می شود و «آنه» پسوند نسبتی است که از قسمت دوم واژه ی «عاشقانه» بر جای مانده است. شعر آهیانه چنان که از نام آن پیداست، شعری است عاشقانه و توأم با آه های دلخراش و مرنو مرنوهای دردناک یک شاعر که عاشق شده است. سردمدار و بنیانگذار این گونه شعر را «شاپور گوشه گیر» معروف به «شاپور مریض» می دانند. از قرار معلوم شاپور پسر چهارده پانزده ساله ای بوده که عاشق دختر همکلاسی اش با نام «گل خاتون» شده است؛ اما اختلافات طبقاتی و فرهنگی مانع از رسیدن این دو عاشق و معشوق به هم می شود؛ به همین خاطر معشوقِ شاپور یعنی گل خاتون شبی به کوچه ی عاشق می رود، زنگ در خانه ی آنها را می زند و پیت نفتی را که در دست دارد، همان جا در وسط کوچه، روی خودش می ریزد و خودش را آتش می زند. شاپور وقتی در را باز می کند، گل خاتون را در هاله ای از آتش می بیند، به همین خاطر او را توی جوی فاضلابی که از کنار خانه شان می گذرد هُل می دهد و بعد از تلاش های فراوان و لگد کردن گل خاتون در لای و لجن، موفق می شود آتش را خاموش کند؛ اما دیری نمی گذرد که متوجه می شود کار از کار گذشته و گل خاتون جان به جان آفرین تسلیم کرده است. بعد از انتقال گل خاتون به بیمارستان و تشخیص مقامات پزشکی، معلوم می شود که دلیل مرگ نابهنگام و ناجوانمردانه ی گل خاتون آتش نبوده؛ بلکه او بر اثر ضربات متوالی  و پی در پیِ لگدهای شاپور فوت شده است. شاپور پس از این حادثه چند سالی به زندان می افتد و بعدها تبرئه می گردد؛ اما به دلیل احساس گناهی که همیشه با او همراه است، منزوی و گوشه گیر می شود و به شعر روی می آورد و جریان شعر آهیانه را بنیان می نهد و بعد از او رهروان سینه سوخته ی فراوانی راه او را ادامه می دهند. این تاریخچه ای بود از شکل گیری این جریان؛ اکنون به بررسی برخی مختصه های سبکی این جریان می پردازم تا با کیفیت شعر در این جریان بیشتر آشنا شوی.

- یکی از ویژگی های سبکی شعر آهیانه بسامد فراوان «آه» در این گونه اشعار است. شاعر در این اشعار که عمدتاً عاشقی شکست خورده، مریض و ناخوش احوال است، از این واژه برای تخلیه ی هیجانات و تأثرات خود استفاده می کند. به این بیت که از یکی از غزل های «شاپور مریض» انتخاب شده، دقت کن.

آهی بزن که راهی بر آه آن توان زد

آهی بکش که با آن آهی گران توان زد

یا به نمونه ای از شعر منثور این جریان که از دیوان «ممد دلگیر» انتخاب شده، دقت کن.

«آه ای محبوب من!

وقتی که آه می کشی

شبیه دایناسوری هستی

که می خواهد تمام جهان را در آتش آه خود

به گند بکشد».

- از دیگر ویژگی های شعر آهیانه این است که معشوق در آنها موجودی زمینی و از جنس مؤنث است. این دختر اغلب همکلاسی یا همسایه ی دیوار به دیوار شاعر است و گاهی هم به ندرت با شاعر نسبت خویشاوندی دارد مثلاً دختر دایی، دختر عمو، دختر عمه و یا دختر خاله ی اوست. شاعر در اغلب این شعرها، اسم معشوق را به صورت مخفّف و در عین حال با ایهامی بسیار تابلو! در شعرش می گنجاند. برای نمونه می توان به اسم معاشیقی که در اشعار این شاعران آمده است به کتی (کتایون)، دنی (دنیا)، شری (شراره)، سونی (سونیا) و ... اشاره کرد. به دو بیت از «مراد غصه خور» در این زمینه اکتفا می کنم.

شد صرف عمرم در وفا، ای سونی بی خاصیت!

رفتی تو از پیشم چرا؟ ای سونی بی خاصیت!

حالا کجایی گنده بک؟ ای عاشق دوز و کلک!

با کیستی این روزها؟ ای سونی بی خاصیت!

- از دیگر ویژگی های شعر آهیانه پرخاش به معشوق است. در این دسته اشعار، شاعر بسیار از معشوق دلگیر است و او را به باد فحش و ناسزا می گیرد. برای نمونه دو بیت را که از دیوان «حسن بددهن» انتخاب شده و فحش و ناسزای آن از رکاکات و آبداری کمتری برخوردار است، در این جا نقل می کنم و تو را برای مطالعه ی بیشتر و حظ وافرتر به دیوان شاعران این سبک ارجاع می دهم.

آمدم سر تا قدم در بند سودا، سگ پدر!         

طوق در گردن زدم،  زنجیر در پا، سگ پدر!

داشتم من ز آتش امید در دل شعله ها           

آمدم دل گرم از سوز تمنا، سگ پدر!

- ویژگی قابل ذکر دیگر این اشعار، اشاره ی مکرر به سیگار، تریاک، شیشه، بنگ، وودکا، عرق سگی و دیگر مواد افیونی و الکلی است. شاعران این جریان اغلب در سردابه های الکل و افیون به سرایش شعر می پردازند و به همین خاطر از شعرشان بوی افیون و الکل به مشام می رسد. این حقیر در لای نسخه ی خطی ای که از دیوان «محمود بنگی» به دستم رسیده بود، به اندازه ی یک نخود تریاک رؤیت کردم، اما می خواهم این مسأله بین خودمان بماند! به بیتی که از آغاز همان دیوان برای تو انتخاب کرده ام و با آن خاطره ها دارم! دقت کن.

الا یا ایها الساقی! کمی تریاک می خواهم       

کمی تریاک، اَز آن ساقی چالاک می خواهم

این بود خلاصه ای در شعر آهیانه؛ امید که خدای توفیق یار کند که این بنده ی حقیر فقیر سراپا تقصیر بتوانم دیگر جریان های شعر این روزگار نکبت بار را برای تو برشمرم.

تا جریانی دیگر! درورد و صد بدرود!