ترجمه ی شعری از لنگستون هیوز

Dreams

Hold fast to dreams
For if dreams die
Life is a broken-winged bird
That cannot fly.
Hold fast to dreams
For when dreams go
Life is a barren field
Frozen with snow.

Langston Hughes 1902- 1976

رؤیاها

رؤیاها  را محکم بچسب!

زیرا اگر رؤیاها بمیرند؛

زندگی چونان پرنده ای است شکسته بال

که قادر به پرواز نیست.

رؤیاها را محکم بچسب!

زیرا اگر رؤیاها از دست بروند؛

زندگی زمین سترونی است

یخ زده در برف.


ترجمه ی شعری از ای. ای. کامینگز

I Carry Your Heart with Me

I carry your heart with me (I carry it in
my heart) I am never without it (anywhere
I go you go, my dear; and whatever is done
by only me is your doing, my darling)
I fear no fate (for you are my fate, my sweet) I want
no world (for beautiful you are my world, my true)
and it's you are whatever a moon has always meant
and whatever a sun will always sing is you
here is the deepest secret nobody knows
(here is the root of the root and the bud of the bud
and the sky of the sky of a tree called life; which grows
higher than the soul can hope or mind can hide)
and this is the wonder that's keeping the stars apart
I carry your heart (I carry it in my heart)

  1894-1962 E.E.Cummings

من قلبت را با خود حمل می کنم

من قلبت را با خود حمل می کنم 

(من آن را در قلبم حمل می کنم)

و هرگز بدون آن نیستم.

(هر جا که من می روم تو می روی، عزیز من! 

و هر کاری را که به تنهایی انجام می دهم، 

تو در آن سهیم هستی، محبوب من!)

از سرنوشت هراسی ندارم،

(چرا که تو سرنوشت منی، شیرین من!)

دنیا را نمی خواهم، 

(چرا که زیبای من! حقیقت من! تو دنیای منی)

معنای درخشش ماه

و آواز خوانی خورشید، تویی.

اینجا رازی عمیق وجود دارد،  

که کسی را یارای فهمیدن آن نیست.

(اینجا ریشه در ریشه،

شاخه در شاخه،

و آسمان در آسمان،

مملو از درختی است به نام زندگی.

درختی که رشد می کند،

فراتر از امید یک روح 

و پنهان کاری یک عقل) 

و شگفتا که این درخت،

ستاره ها را از هم دور نگه می دارد.

من قلبت را با خود حمل می کنم 

(من آن را درون قلبم حمل می کنم)


ترجمه ی شعری از لین کستیونس (تقدیم به مادرم)

روز مادر رو به تمام مادران مهربان سرزمینم تبریک میگم، به ویژه به مادر گلم که بزرگترین بهانه برای زنده بودن و زندگی کردنمه. مادر عزیزم! روزت مبارک!


Roses For Mama

Lord, are there roses in your garden
On the shores of jubilee
Would you pick a dozen of your best
And deliver them for me?
For you see, today is mothers’ day
And I can’t visit my mother

 Lynn Casstevens

گل های سرخی برای مادر

خدایا!

در آستانه ی این روز شادی؛

چه اندازه گل سرخ در باغچه ات داری؟

آیا می توانی یک دسته از بهترین هایش را برایم بچینی؛

و به من برسانی؟

بگذار برایت بگویم؛

امروز روز مادر است،

و من نمی توانم مادرم را ببینم.

ترجمه ی شعری از اکتاویو پاز

touch

 My hands open the curtains of your being
clothe you in a further nudity
uncover the bodies of your body
My hands invent another body for your body

 octavio paz 1914-1998

لمس کردن

دستانم پرده های وجودت را می گشاید

و در برهنگی بیشتری می پوشاند

پوشش های تنت را کنار بزن

تا دستانم تن دیگری را برایت خلق کند.


ترجمه ی شعری از آیلین کارنی هیوم

Rhythm of Life

The clock is silent
nowadays clocks no longer
need to make
that rhythmic sound of life

We have moved on
and everything is changed
I am no longer sad
I don't weep for you

In still moments
I see you solitary, reflective-
running with the wind along the waterfront
with your Walkman on

Radiowaves carry words
of a song we shared
and I am free to smile
at the thought of you

Big and handsome
the scent of you
like a powerful beast lingers
untamed by this world

I know you still swim with dolphins
in the cold North Sea
I know you still laugh
and drink wine with friends

I know you live by the seasons
and time is not your enemy,
the clock is silent
I don't weep for you, I weep for me

1953 Eileen Carney Hulme

آهنگ زندگی
ساعت، سکوت کرده؛
این روزها، ساعت ها دیگر
به نواختنِ آن نوای موزون زندگی نیازی نمی بینند.

ما به پیش می رویم
و همه چیز در حال دگرگونی است.
من دیگر غمگین نیستم؛
من دیگر برای تو اشک نمی ریزم.

در این لحظه های خاموش؛
تو را می بینم تنها، تابان-
در حال دویدن با باد در امتداد اسکله
با ضبط صوت ِ روشنت.

امواج رادیویی،
واژگانی از یک آهنگ مشترک ما را به دوش می کشند
و من آزادم تا به خیال تو بخندم.

ردپای بزرگ و زیبای تو
شبیه جانوری تنومند
که به واسطه ی این جهان، وحشی شده باشد؛
دیر محو می شود.


من می دانم که تو هنوز با دلفین ها
در آبهای سرد شمال، شنا می کنی.
من می دانم که تو هنوز می خندی
و با دوستانت شراب می نوشی.

من می دانم که تو با فصل ها زندگی می کنی
و زمان با تو سر ستیز ندارد.
ساعت، سکوت کرده؛
من برای تو اشک نمی ریزم، برای خودم گریه می کنم.

ترجمه ی شعری از اِرنستاین نورث اُوِر

Anywhere You Choose

With this heart I'll meet you,
With this heart I'll greet you,
Anywhere you choose


With these hands I'll undress you,
With these hands I'll caress you,
Anytime you choose


With these arms I'll hold you,
With these arms I'll enfold you,
Anyplace you choose


With these lips I'll kiss you,
With these lips I'll bliss you,
Anyway you choose


With my love I'll adore you,
With my love I'll amour you,
Any moment you choose.


With my eyes I'll wake you,
With my eyes I'll make you
Desire me, any day you choose

Ernestine Northover 1943


هر جا که تو بخواهی

با این قلب، تو را دیدار خواهم کرد

با این قلب، به تو خوش آمد خواهم گفت

هر جا که تو بخواهی.

 

با این دست ها، تو را عریان خواهم کرد

با این دست ها، تو را نوازش خواهم نمود

هر زمانی که تو بخواهی.

 

با این بازوان، تو را در بر خواهم گرفت

با این بازوان، تو را در آغوش خواهم کشید

هر جا که تو بخواهی.

 

با این لب ها، تو را خواهم بوسید

با این لب ها، تو را خوشبخت خواهم کرد

هر آن گونه  که تو بخواهی.


با عشقم، تو را خواهم ستود

با عشقم، به تو مهر خواهم ورزید

هر لحظه ای که تو بخواهی.

 

با چشمانم، تو را دنبال خواهم کرد

با چشمانم، تو را خواهم آفرید

مرا آرزو کن، هر روز که تو می خواهی.


دو سخن از رابیندرانات تاگور

Love

(1)

Love is an endless mystery,
for it has nothing else to explain it

(2)

Love's gift cannot be given,
it waits to be accepted

Rabindranath Tagore 1861- 1941

عشق

(1)

عشق آن راز جاودانه ای است
که برای آن
جز خودش تفسیرگری  نیست.

(2)

موهبت عشق نمی تواند بخشیدنی باشد

او منتظر می ماند تا پذیرفته شود.


ترجمه ی شعری از لنگستون هیوز آمریکایی

Acceptance

God in His infinite wisdom
Did not make me very wise-
so when my actions are stupid
they hardly take God by surprise

Langston Hughes 1902- 1976

پذیرفتن

خدا با وجود خرد لایتناهی اش،
مرا خیلی خردمند خلق نکرد.
با این وجود، وقتی کارهایم احمقانه اند،
او را سخت شگفت زده می کنند.


ترجمه ی شعری از لنگستون هیوز آمریکایی

50-50

I’m all alone in this world, she said,
Ain’t got nobody to share my bed,
Ain’t got nobody to hold my hand—
The truth of the matter’s
I ain’t got no man.

Big Boy opened his mouth and said,
Trouble with you is
You ain’t got no head!
If you had a head and used your mind
You could have me with you
All the time.

She answered, Babe, what must I do?

He said, Share your bed—
And your money, too.

Langston Hughes 1902- 1976

پنجاه پنجاه

زن گفت: من همیشه تو این دنیا تنها بودم.

هیچ کس همبسترم نشده،

هیچ کس دستامو نگرفته،

حقیقت مطلب این که

من شوهری نداشتم.


پسر چاق دهنشو وا کرد و گفت:

مشکل از تو بوده،

تو کله نداشتی!

اگه کله داشتی و از مخت استفاده می کردی،

می تونستی منو واسه همیشه کنار خودت داشته باشی.


زن معصومانه جواب داد: باید چه کار کنم؟

پسر گفت: تخت خوابتو تقسیم کن،

و همینطور پولتو!


ترجمه ی شعری از والت ویتمن آمریکایی

To You

LET us twain walk aside from the rest
Now we are together privately
do you discard ceremony
Come! vouchsafe to me what has yet been vouchsafed to none

Tell me the whole story
Tell me what you would not tell your brother, wife, husband, or physician

 Walt Whitman 1819- 1892

به سوی تو!

بگذار ما هر دو با هم بدون هیچ وقفه ای قدم بزنیم،
اینک ما محرم یکدیگریم؛
تشریفات را کنار بگذار!
بیا و به من ببخش آن چه را که به کس نبخشیده ای؛
تمام قصه هایت را به من بگو!
به من بگو آن چه را که به برادرت، همسرت، شوهرت یا پزشکت نتوانسته ای بگویی.


ترجمه ی شعری از امیلی دیکنسون انگلیسی

این نوشته، اولین تجربه ی جدی من در عرصه ی ترجمه است. هر چند مدتی هست که در این وادی گام های لرزانی برداشته ام، اما از آن جا که شعر موجودی است که تن به ترجمه نمی دهد، سخت ترین وادی برای این کار است. به همین دلیل متن انگلیسی را هم روی وب گذاشته ام، تا دوستان با راهنمایی هایشان از من دست گیری کنند. امیدوارم آن که به قلب ها امید می بخشد، امید به ادامه ی این راه را در من زنده نگه دارد.

***

این ترجمه را به مادرم تقدیم می کنم؛ پرنده ایی که این روزها صدای گرمش در دلم امید زیستن را زنده نگه می دارد.


Hope

Hope is the thing with feathers
That perches in the soul
And sings the tune without the words
And never stops at all

And sweetest in the gale is heard
And sore must be the storm
That could abash the little bird
That kept so many warm

I've heard it in the chillest land
And on the strangest sea
Yet, never, in extremity
It asked a crumb of me

Emily Dickinson 1830–1886


امید

امید پرنده ای است با بال هایی
آشیان گزیده در مأمن روح
که بی هیچ واژه ای نغمه سر می دهد
و هرگز باز نمی ایستد و خاموش نمی شود.

و دلنشین ترین آواست که در تندباد به گوش می رسد،
و دردناک باید باشد طوفانی که بتواند پریشان کند،
این پرنده ی کوچک را،
که گرمابخش دل هاست.

من آن را در سردترین سرزمین ها،
و بر روی غریب ترین دریاها شنیده ام.
با این حال، حاشا که تا کنون، در تنگنا و سختی،
از من خرده نانی خواسته باشد.


تشکرنوشت: از راهنمایی های دوست مترجمم سرکار خانم فاطمه اسکندری که به بهتر شدن این ترجمه به من کمک کردند، کمال تشکر را دارم.