خشکه سالی

گرم و هڕ هەور وەهار و دەنگ واران نیەتێ

بووده داخ و سزنێ دەردێ ک وە زوان نیەتێ

ئەی بچی دی نایدە وه ساڵ سیەێ بێ بەرکەت

نیەزانم دی ئڕا ئاخر زمسان نیەتێ

تا پەریشانه سەر زوڵف تن و وای شه ماڵ

ئی سەر بێ سەر و سامانە وە سامان نیەتێ

ئاگر قشقوڕەتێ وەرداسه گیانم ئشق ت

چیڵگە تەڕم ک دی وه کار سزیان نیەتێ

دی وه شوونت نە مەسی ئفاقە کەێ نە جام مێ

بوقزێ رێ هەڵقم بەساس ک دەنگه مه بان نیەتێ

دڵ خوەشم نەکە ک وەێ زندگییه دڵ بوەسم

وەختێ ک وە شوون ت نەم نەم واران نیەتێ

 

"خشکسالی"

 

رعد و برق ابر بهاری هست و صدای بارانی نیست

داغ دل می شود و می سوزاند، دردی که به زبان نیاید

ای سال سیاه بی برکت امیدوارم که بروی و دیگر برنگردی

نمی دانم دیگر چرا آخر زمستان فرا نمی رسد

تا سر زلف تو و باد شمال پریشانند

این سر بی سر و سامان، سامان نخواهد گرفت

عشق تو، آتش خانمان سوزی به جانم انداخته است

هیزم ترم که دیگر به کار سوختن هم نمی آید

پس از تو، دیگر نه مستی علاج می کند نه جام می

بغضی راه گلویم را بسته و صدایم بالا نمی آید

دلخوشم نکن که به این زندگی دل ببندم

وقتی که دیگر به دنبال رفتن تو، نم نم باران نمی بارد.

یازدهم فروردین ماه 1394

* از سرکار خانم آگرین نادری به خاطر آوانویسی شعر به زبان کردی بسیار سپاسگزارم.

دیدار

"در کشاکش طوفان،

شب هر چه تیره تر،

خیزابه ها سهمگین ترند؛

ماهیان مرده،

هیچ گاه به عمق دریا پی نمی برند"

این را زنی به من گفت،

که از دریا می آمد؛

و پیرهنی از خزه به تن داشت.

 

"در تلاقی بلندی و برف،

آنان که بردبارترند،

جسورترند؛

قله های مه گرفته،

یادگار سرفرازی عقابانند."

این را زنی به من گفت،

که از خورشید می آمد؛

و ردایی از نور به تن داشت.

 

"ویرانی مرده ریگ آنان است

که دل به بهار نسپرده اند.

شکوفه های سیب،

آغاز عشق را نوید می دهند."

این را زنی به من گفت، 

که از آسمان می آمد،

و شولای باد بر دوشش موج می زد.

ششم فروردین ماه 1394

 

هبوط زمستانی

ای منتهای دلخوشی شوره زارها!

در من نشسته حسرت این نوبهارها

یادآور هبوط زمستانی من است؛

برفی که جای مانده در این کوهسارها

تو روشنای هر چه که تاریک و تیره است

نامت سپیده در شب هول تتارها

بر سینه ات دو کبک دری نغمه گر شده؛

از سرخی لبان تو، طعم انارها

من عاشقم، نشان که به خورشید خیره ام!

تو عاشقی، نشان که شهیدند سارها!

کی میرسی که طاقت من طاق شد عزیز؟

کی می رسد به سر همه ی انتظارها؟

هفتم فروردین ماه 1394