در باد، با یک دامن گیلاس می رقصی

ای باغت آبادان! چه با احساس می رقصی

تلفیقی از زیبایی هر دو جهانی تو

وقتی میان بوته های یاس می رقصی

رقاصه های هند در رقص تو حیرانند

آن قدر که با دقت و وسواس می رقصی

آهو شدی تا کوه ها هم شعله ور گردند

حالا کنار لاله و ریواس می رقصی

یادآور سرسبزی قبل از هبوطی که

بر شاخه های سبز آناناس می رقصی

خورشید من هستی و در این پهنه ی آبی

بر فرشی از فیروزه و الماس می رقصی

راز رهایی از زمین و آسمان هستی

از «قل اعوذ» تا «برب النّاس» می رقصی

حس می کنم شاید خدا هم مثل تو باشد

وقتی که با یک دامن گیلاس می رقصد

سی ام بهمن ماه 1391

پ. ن: با تشکر از دقت نظر سرکار خانم پاییز رحیمی و نکاتی که یادآوری کردند.