زبان و ایدئولوژی: تأمّلی در واژه ی «جنسِ مخالف» بر اساس اندیشه های میشل فوکو
زبان و ایدئولوژی
تأمّلی در واژه ی «جنسِ مخالف» بر اساس اندیشه های میشل فوکو
بدون شک بهترین ابزار ارتباطی بشر زبان است. در رابطه با زبان، توجه به دو نکته اهمیت فراوان دارد: 1) ماهیت قراردادی زبان؛ به این معنی که واژگان هر زبانی، حاکی از قراردادهایی نانوشته در بین گویشوران آن زبان است. 2) ارتباط بین زبان و تفکر؛ به این معنی که زبان و تفکر دو رویه ی یک سکه اند، زبان وسیله ی اندیشیدن است و اندیشیدن تنها در محدوده ی زبان صورت می گیرد.
در نظام قراردادی زبان که انسان در محدوده ی آن به تفکر می پردازد، برخی واژگان بار معنایی خاصی را حمل می کنند و از ایدئولوژی ای حکایت دارند که در پسِ آنهاست، بنابراین می توانند به اندیشیدن انسان سمت و سو بدهند. بر همین اساس در مباحث گفتمانشناسي واژهها را از حيث ارزش گفتماني به دو دسته تقسيم ميكنند: الف) واژگان «خنثي» يا «بينشان» (Unmarked )؛ ب) واژگان «غير خنثي» يا «نشاندار» ( marked). واژگان «بينشان» از طبيعيترين و عاديترين اقلام زباني هستند که در اختيار همه ی اهل زبان قرار دارند و دلالت بر واقعيت ميكنند و از آنها معاني ضمني و كنايي مستفاد نميشود؛ اما واژگان «نشاندار»، علاوه بر اشاره به مصداقی خاص، دربردارنده ی نگرش و طرز تلقي نويسنده و گوينده هم هستند. رابطه ی این واژگان با ایدئولوژی حاکم بر آنها رابطه ای دو سویه است؛ به دیگر سخن، فروپاشی یک ایدئولوژی، حیات واژگان وابسته بدان را به خطر می اندازد و حضور واژگان ایدئولوژیک به تداوم ایدئولوژی ای که حامل آن هستند، کمک می کند. سؤالی که می خواهیم در اینجا مطرح کنیم این است که قرار دادهای زبانی ای که حامل ایدئولوژی خاصی هستند، توسط چه کسانی و با چه هدفی وضع می شوند؟
یکی از کسانی که در این زمینه به تأمل پرداخته، میشل فوکو (1984- 1926) فیلسوف فرانسوی است. وی زبان معقول دنیای بزرگترها و بار معنایی آن را ساخته و پرداخته ی قدرتمندان برای تثبیت خودشان می داند. به نظر فوکو دلالت های زبان در هر دوره ای با نهادهای قدرت در آن دوره همسو است. به سخن دیگر فهم فرد از حقیقت چیزی نیست جز فهم او از دلالت هایی که ایدئولوگ های برجسته ی معرفت برایش دست و پا کرده اند. برای روشن شدن این مطلب به بررسی واژه ای از این منظر در زبان فارسی می پردازیم. یکی از واژگانی که در چند دهه ی اخیر وارد قلمرو زبان فارسی شده است، واژه ی مرکب «جنسِ مخالف» است. «جنس مخالف» واژه ای است که بر جنس مذکر یا مؤنث- بسته به این که از کدام موضع به ابژه و موضوع نگریسته شود- اطلاق می شود؛ هر چند که کاربرد آن از سوی جنسِ مذکر برای جنسِ مؤنث بیشتر است، که این خود حاکی از اندیشه های مردسالارانه در زبان دارد. دیدگاهی که در آن مرد به عنوان سوژه یا فاعل شناسا به هستی می نگرد و همه ی ارکان و اجزای هستی و از جمله زن نیز اُبژه و موضوع شناسایی اوست. از این مسأله که بگذریم، با دقت و تأمل در معنای واژه ی مذکور، این سؤال مطرح می شود که چه ایدئولوژی ای در پسِ این واژه نهان است؟ چرا «جنسِ مخالف»؟ چه دلیلی برای مخالفت این دو نوع یا دو جنس انسان وجود دارد؟ این مخالفت از کجا نشأت می گیرد؟ آیا این مخالفت ذاتی است یا عَرَضی؟
ابتدا یادآور می شویم که وقتی ما زبان را به کار می بریم تا درباره ی محیط گزارش دهیم، به کلیه ی خصوصیات پدیده های محیط اشاره نمی کنیم، بلکه تنها پاره ای از آنها را برمی گزینیم و نسبت به بقیه بی اعتنا می مانیم. زبان های مختلف از این خصوصیات متنوع به صورت متفاوت انتخاب می کنند و این انتخاب متأثر از انگیزه ها و نیازهایی است که برای گویشوران آن زبان مهم است. وقتی که به زبان فارسی مراجعه می کنیم، می بینیم که اساساً مسأله ی تأنیث و تذکیر که در اغلب زبان های جهان دارای اهمیت است، در این زبان چندان حائز اهمیت نیست، فارسی زبانان برای اشاره به مرد یا زنی که از دور می آید، از ضمیر اشاره ی «او» استفاده می کنند. ضمیر اشاره ی «او» یعنی یک انسان فارغ از زن و مرد بودنش. این عدم تمایز جنسیت در انتخاب ضمیر در زبان فارسی نشان از آن دارد که تمایز جنسی در این زبان از اهمیت چندانی برای گویشوران آن برخوردار نبوده است. این در حالی است که در برخی زبان ها که خود حاکی از نیازها، انگیزه ها، فرهنگ ها و نحوه ی تفکر گویشوران آن زبان هاست، این تمایز دارای اهمیت است. مثلاً عرب زبانان از دو ضمیر «هو» برای مذکر و «هی» برای مؤنث و انگلیسی زبانان از دو ضمیر «He» برای مذکر و «she» برای مؤنث بهره می گیرند.
با دقت و تأمّل در آیات و روایات اسلامی نیز می بینیم که دو جنس مذکر و مؤنث، گذشته از تفاوت هایی که با هم دارند، مخالفِ هم معرفی نمی شوند. «من عمل صالحاً فلا یجزی الا مثلها من ذکر او انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنه یرزقون فیها بغیر حساب» (غافر:40)
پس این مخالفت از کجا سرچشمه می گیرد؟ آیا این مخالفت می تواند به تأمین منافع یک ایدئولوژی و تثبیت قدرت یک گروه اجتماعیِ خاص کمک کند؟ و به قول فوکو آیا این واژه می تواند ساخته و پرداخته ی قدرتمندان برای تثبیت قدرتشان باشد؟ برای پی بردن به این مطلب، به میتولوژی و ریشه شناسی این واژه می پردازیم. «جنسِ مخالف» در زبان فارسی یک واژه ی دخیل و وارداتی است و ترجمه ی تحت اللفظی opposite se...(1)یا opposite gender در زبان انگلیسی است. واژه ای که حامل این ایدئولوژی است که انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند و هر کدام از این دو دسته در مقابل و در تضاد با دسته ی دیگر است. اگر بپذیریم که این واژه خنثی نیست و در زمره ی واژگان «نشاندار» قرار می گیرد و درصدد است که ایدئولوژی خاصی را حمایت کند، باید به دنبال این باشیم که این واژه از سوی کدام ایدئولوگ ها و به چه منظوری وضع شده است؟ مخالف قلمداد کردن دو جنس انسان، موجب فاصله ای بین این دو گروه می شود. این واژه درصدد است تا با تأکید بر جنسیت انسان ها به برجسته کردن این وجه از وجود آنها بپردازد، این برجسته کردن جنسیت به نوبه ی خود موجب می شود یک مرد از یک زن، تنها زنانگی و جذابیت های زنانه اش را ببیند نه انسانیت و خصایل انسانی اش را و بالعکس. از سوی دیگر چون غریزه ی جنسی یکی از غرایز بنیادی و سرکش انسان است، برجستگی تمایزهای جنسی، امیال شهوانی را بر روابط افراد جامعه حاکم کرده و آنها را از روابط انسانی دور و دورتر می کند؛ تا جایی که روابط افراد تا سطح غرایز تنزل می یابد و گوهر انسانی و مرتبه ی والای شرافت و کرامت انسانی نادیده گرفته می شود. در چنین محیطی افراد در چنگال غرایز جنسی خود گرفتار آمده و مجال اندیشیدن به مسائل متعالی تر از جمله مسائل فکری، فلسفی، اجتماعی، سیاسی و ... را نخواهند یافت. وقتی جامعه ای بر اثر سیطره ی شهوت و غرایز جنسی از نعمت عقل نقاد و تفکر خلاق محروم شد، زمینه برای استثمار و استعمار بیش از پیش افراد آن جامعه مهیا می گردد و قدرت ها، فرصت لازم و کافی را در جهت تثبیت و تحکیم پایه های قدرت خود می یابند.
به راستی این قدرت ها چه کسانی هستند؟ ایدئولوگ های فرهنگ سرمایه داری اولین گزینه ای است که توجه نگارنده را به خود جلب می کند. چگونه؟ به این صورت که فضای شهوانی حاکم بر جامعه، زمینه را برای شیء وارگی انسان ها- چه زن و چه مرد- مهیا می کند، به طوری که هر مرد یا زنی از آنجا که تمام انسانیت خود را خلاصه در جنسیتش می بیند، درصدد بر می آید که این کالای خود را به بهترین نحو و به زیباترین و جذاب ترین شکل ممکن در معرض دید و نمایش بگذارد. استفاده از انواع وسایل آرایشی و کالاهای لوکس وارداتی، به روز شدن با مدهای مختلف برای شکست نخوردن در رقابتی سطحی و ساختگی، سوق یافتن جامعه به سوی مصرف گرایی صِرف و هرز رفتن خلاقیت ها و استعداهای افراد، تنها گوشه ای از کارناوالی است که جامعه ی سرمایه داری بر پا کرده است و قریب به اتفاق مردم جهان را در این خیمه شب بازی شریک داشته است. زنان برای جذب مردان بیشتر و مردان برای تسلط بر زنانی متنوع تر با این کارناوال همراه و همگام شده اند. کارناوالی که به حرکت درآورنده ی چرخه ی تولید سرمایه داری برای استثمار و بهره کشی بیشتر است تا زمینه ی سقوط انسان و انسانیت را بیش از پیش فراهم آورد.
(1)حذف حرف x به منظور فیلتر نشدن وبلاگ است.
گفته بودی که کشتی ای هستی