تیشه و تاریخ
دردی که مرا تا پس ِ این شیشه دوانده است
عشق است و به هر گوشه ی من ریشه دوانده است
بگذار مرا نیز بر آتش بنشاند
این شعله که آتش به هر اندیشه دوانده است
ای عشق! تو باران بهاری که حضورت
خونی به رگ چشمه ی این بیشه دوانده است
امّید رها گشتن ِ از جور تو ما را
بر درگه این قوم ستم پیشه دوانده است
تاریخ همیشه به طرفداری شاهان
بر فرق سر کوه کنان تیشه دوانده است
سیزدهم مرداد ماه 1392
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 13:54 توسط محسن احمدوندی
|