تأمّلی بر روایت و روایت شناسی
روایت شناسی از علومی است که در سال های اخیر توجه بسیاری از نظریه پردازان و منتقدان ادبی را در سراسر جهان به خود جلب کرده است. پیشینه ی این علم،مانند بسیاری از مباحث نقد و نظریه ی ادبی به ارسطو و «فن شعر» او برمی گردد. پس از ارسطو تا قرن بیستم شاهد تحوّل چندانی در عرصه ی علم روایت شناسی نیستیم، تا اینکه در این قرن ماهیّت روایت در کانون توجه دوباره ی منتقدین ادبی قرار می گیرد. از میان نظریه های ادبی مدرن، نظریه های فرمالیسم و ساختارگرایی – که هر دو متأثر از زبان شناسی سوسور هستند- نقش عمده ای را در تکوین و تدوین علم روایت شناسی داشته اند.
فرمالیست ها گام های اولیه در زمینه ی روایت شناسی را در سال های آغازین قرن بیستم برداشتند. بعدها دستاوردهای این مکتب در زمینه ی روایت شناسی از طریق سردمداران مکتب پراگ به اروپا منتقل شد و توانست کار نظریه پردازان متأخّر به ویژه در فرانسه و به دنبال آن، در امریکا و انگلیس را بسیار تحت تأثیر قرار دهد و زمینه ی مطالعات جدّی تر در زمینه ی روایت را در مکتب ساختارگرایی فراهم آورد. با شکل گیری مکتب ساختارگرایی در فرانسه، روایت شناسی وارد مرحلهی دیگری شد.
اگر چه فرمالیست ها گام های اساسی و آغازین را در راه شکل گیری و پیشرفت تئوری های روایت برداشتند؛ اما در این میان سهم ساختارگرایان و دیدگاه ایشان در تحلیل و بررسی روایت چشمگیرتر است. کسانی چون لویی استراوس، ژولین گِرِماس، کلود برمون، رولان بارت، تزوتان تودورف و ژرار ژنت از چهرههای نامدار روایت شناسی ساختارگرا به شمار میآیند که هر کدام با نظریات خود نقش بزرگی را در تکوین نظریه های روایت ایفا کردهاند.
در سال های اخیر علم روایت شناسی دامنه ی فعالیت خود را گسترش داده و از متون ادبی- داستانی فراتر رفته و متون تاریخی، مذهبی، فلسفی، حقوقی، سیاسی و حتی فیلم را نیز در برگرفته است. بسیاری از روایت شناسان اکنون تحقیقات خود را به فضاهای بینارشته ای و پساروایتی منتقل کرده اند؛ به عنوان نمونه می توان به پژوهش های «پل ریکور» که روایت را از دیدگاه فلسفی نگریسته، «وایت» که در تجزیه و تحلیل متون تاریخی از الگوهای روایی استفاده کرده، «جودیت روف» که از منظر جنسیت به روایت ها نگریسته، و «سرگئیی آیزنشتاین» و «کریستین متز» که به تحقیق درباره ی ارتباط میان دستور زبان متن و فیلم پرداخته اند، اشاره کرد.
اگر چه بسیاری از روایت شناسان، روایت را انتخاب و تنظیم مجموعه ای از رخدادها و کنش هایی می دانند که توسط شخصیت یا شخصیت هایی در بستری از زمان و مکان تجربه می شوند و یک راوی این رخدادها را برای ما نقل می کند، تعریف می کنند؛ اما من در اینجا نظر مارتین مکوئیلان را هم قابل تأمل می دانم که روایت تک رخدادی را هم ممکن می شمارد. آنجا که در کتاب خود روایت را چنین تعریف می کند: «بازگویی یک یا چند رویداد واقعی یا خیالی توسط یک یا چند راوی به یک یا چند روایت نیوش» (مکوئیلان، 1388: 513). خود او در ادامه می نویسد: «بنا به این تعریف ، توصیف هایی صرف چون گربه روی فرش نشست روایت اند زیرا رویدادی را نقل می کنند» (همان: 513).
بنابر آنچه که به کوتاهی گفته شد می توان نظریه های روایت را از منظر تعداد رخدادها و کنش های روایی در یک روایت به دو دسته ی اصلی تقسیم کرد.
1) نظریه هایی که روایت را مجموعه و زنجیره ای از رخدادها می دانند.
2) نظریه هایی که روایت تک رخدادی را نیز ممکن می شمرند.
برای نظریه های دسته اول مثالی می آورم تا مسأله را روشن تر کرده باشم:
«موقع رفتن متوجه می شوم که چاقوی دسرخوری را توی دست چپم نگه داشته ام. می اندازمش روی بشقابم که جرنگی صدا می کند.در میان خاموشی از سالون می گذرم. آنها دست از خوردن کشیده اند. دارند نگاهم می کنند» (سارتر، 1385: 234).
متنی را که خواندید از رمان «تهوع» بود. راوی در این متن روایی که از چندین جمله تشکیل شده است، در هر جمله رخداد و کنشی را که توسط شخصیت داستان تجربه شده برای ما نقل می کند. رخدادها و کنش هایی که با نظمی خاص و هدفی مشخص تنظیم شده اند. این رخدادها از این قرارند:
1) نگه داشتن چاقوی دسرخوری در دست چپ توسط شخصیت داستان
2) انداختن چاقو در بشقاب
3) بلند شدن صدای حاصل از برخورد چاقو با بشقاب
4) گذشتن از سالون
5) دست کشیدن افراد حاضر در سالون از خوردن غذا
6) نگاه کردن افراد حاضر در سالون به شخصیت داستان.
این رخدادها را راوی با هدفی خاص انتخاب و با نظمی مشخص تنظیم کرده و برای ما نقل می کند، در این جاست که نقش راوی در یک روایت بسیار برجسته می شود، چرا که ما از دریچه ی دید او به جهان روایت می نگریم و تنها از آنچه که او انتخاب و تنظیم می کند آگاه می شویم. شاید در همین سالون که راوی رمان «تهوع» آن را برای ما به تصویر می کشد، رخدادهای بی شمار دیگری هم رخ داده باشد، اما راوی از بیان آنها به هر دلیلی چشم پوشیده است تا ذهن ما را به سمت و سویی که خودش می خواهد هدایت کند.
حال برای نظریه های دسته ی دوم مثالی می آورم:
«باد فریاد آژیری را به گوشم می رساند» (سارتر، 1385: 140).
اگر از منظر آن دسته از روایت شناسان که روایت تک رخدادی را هم ممکن می دانند به این جمله بنگریم، این جمله نیز یک روایت است. یک روایت که در آن راوی یک رخداد را از میان بی شمار رخدادها انتخاب کرده و برای ما نقل می کند. در اینجا دیگر ما با زنجیره ای از رخدادها رو به رو نیستیم بلکه با نقل یک رخداد در یک جمله مواجه می شویم. همان گونه که در روایت چند رخدادی که گستره ی آن به زنجیره ای از جملات می کشد، کنش ها و رخدادها به شکلی خاص و با هدفی مشخص تنظیم می شوند؛ در روایت تک رخدادی نیز که گستره ی آن به یک جمله تقلیل می یابد، راوی، ارکان جمله را به شکلی خاص و هدفی مشخص تنظیم می کند تا بتواند مخاطب را به سمت و سویی که می خواهد سوق دهد.
اگر به اطرافمان توجه کنیم، می بینیم که ما در جهانی زندگی می کنیم که سرشار از کلان روایت ها و خرده روایت هاست و این روایت های خرد و کلان چگونه اندیشیدن ما را- بی آن که ما خود متوجه شویم- به سمت و سویی که خود می خواهند هدایت می کنند. هر روایتی از یک منبع به ما می رسد. در یک روایت، همیشه واسطه ای ما بین ما و رخدادهای جهان خارج وجود دارد؛ واسطه ای با عنوان راوی. در اینجا دو نکته ی مهم وجود دارد که باید بر روی آنها تأمل کرد:
1) یک روای در روایت خود هدف خاصی را دنبال می کند، بنابراین هر روایت با نوعی جهت گیری همراه است.
2) یک راوی می تواند خبری مؤثق یا نامؤثق را برای ما نقل کند، پس روایت ها می توانند قابل اعتماد یا غیر قابل اعتماد باشند.
حال شاید این سؤال مطرح شود که چنین برخوردی با روایت ها نوعی شک و دودلی نسبت به تمام روایت ها را در ما ایجاد می کند از کلان روایت هایی چون دین و مذهب گرفته تا خرده روایت هایی چون خبر تصادف یکی از بستگان. و این شک گونه ای سردرگمی و پریشانی را به بار می آورد. چاره ی کار در چیست؟ شک در روایت ها سرآغاز اندیشیدن و به کار گرفتن خرد انتقادی در انسان است. انسان و جامعه ای که خرد انتقادی را در برخورد با روایت ها به کار می گیرد، بدون شک انسان و جامعه ای است فرهیخته که هر روایتی نمی تواند او را از راه به در کند و فریب دهد. انسان معاصر با انبوهی از روایت ها رو به روست که اگر خرد انتقادی خود را در مقابل آنها به کار نگیرد به مضحکه ای در دست راویان این روایت ها مبدل می شود.
من در اینجا تنها برای نمونه چند خرده روایت را که از تیتر اصلی روزنامه های «ایران» و «اعتماد» به تاریخ پنج شنبه بیست و هشتم آذر ماه 1392 انتخاب نموده ام، از این منظر بررسی می کنم. لازم به توضیح است که این بررسی تنها با هدف نشان دادن چگونگی برخورد با روایت هاست نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر.
ظریف: مأموریت من مذاکره است (روزنامه ی ایران)
مسئوليت مذاكرات با من است (روزنامه ی اعتماد)
تیتر خبر مربوط به سخنرانی آقای ظریف وزیر امورخارجه ی کشورمان است که در دانشگاه تهران در گردهمایی سراسری مسئولان دفاتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در تالار علامه امینی کتابخانه ی دانشگاه تهران انجام شده است.
در تیتر اصلی روزنامه ی ایران ما با جمله ای رو به رو هستیم که روایت در روایت است. روایت اول «مأموریت من مذاکره است» است که توسط راوی (یعنی آقای ظریف) و در جمع حاضران در جلسه بیان شده است. روایت دوم « ظریف: مأموریت من مذاکره است.» است که خبرنگار روزنامه ی ایران از تمام سخنان آقای ظریف برای ما انتخاب کرده و روایت کرده است. اولین نکته ای که در برخورد با این روایت به ذهن می رسد این است که ما با فاصله ی دو راوی از این رخداد با خبر می شویم. ناگفته پیداست که هر چه تعداد راویان یک روایت بیشتر باشد، از درجه ی اعتبار یک روایت کاسته خواهد شد. زیرا در هر روایت ممکن است انتخاب و تنظیم هایی متناسب با میل راوی صورت گیرد و یک روایت را از اعتبار دور و دورتر کند. در ضمن اگر در زنجیره ی این روایات، راوی اول راوی نامؤثقی باشد، تمام راویان بعدی نیز که روایت او را نقل می کنند، ناخواسته نامؤثق و غیر قابل اعتماد می شوند.
نکته ی دوم چیدمان جمله در این روایت است. «مأموریت من مذاکره است» این جمله یک جمله ی اسنادی است، جمله ی اسنادی جمله ای است که در آن به وسیله ی فعل، حالتی را به نهاد نسبت می دهند. به سخن دیگر در این گونه جملات، نهاد، کننده ی کار نیست، بلکه پذیرنده ی حالتی است. نهاد این جمله «مأموریت من» است. نهادی که از یک مضاف و یک مضاف الیه تشکیل شده است، نشان اثرپذیری و پذیرندگی حتی در خود نهاد نیز مشاهده می شود، در این ترکیب اضافی نیز «مأموریت» به «من» اضافه و محوّل شده است. فاعل و کننده ی کار در این جمله «من» که مرجع آن به «ظریف» برمی گردد نیست. بلکه فاعل جمله به گونه ای مستتر و مجهول است. ما به دلایلی که راوی آنها را پسندیده است، از فاعل جمله بی خبریم و نمی دانیم چه کسی این مأموریت را به نهاد جمله محول کرده است.
در تیتر اصلی روزنامه ی اعتماد، « مسئوليت مذاكرات با من است»؛ ما باز هم با دو راوی مواجه هستیم، یک راوی، آقای ظریف و دیگری خبرنگار روزنامه ی اعتماد. هر چند که در تیتر درشت روزنامه اسمی از آقای ظریف نمی آید. بدین معنی که راوی دوم یعنی خبرنگار روزنامه سعی دارد تا روای اول را از صحنه به در کند. این جمله هم مانند جمله ی قبل، اسنادی است. البته با کمی تغییر. نهاد جمله «مسئولیت مذاکرات» است که گروه متممی «با من» در نقش مسند به آن نسبت داده می شود. چنان که می بینید، در اینجا با کمی پس و پیش شدن کلمات، با نوعی تغییر در معنا هم مواجه می شویم، در جمله ی اول، راوی به دو گونه از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کند:
1) مأموریت مذاکره بر دوش من نهاده شده و من مأمور به انجام آنم و شما روایت نیوش عزیز بدان که من مأمورم و معذور.
2) مأموریت من مذاکره است نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر و در قبال مأموریت های دیگر مسؤلیتی ندارم.
اما در جمله ی دوم اگر چه باز هم فاعل اصلی جمله و کسی که « من» را به «مسؤلیت مذاکرات» نسبت می دهد نامشخص است، اما ساختار جمله مسئولیت پذیری بیشتری از جانب راوی را القا می کند و مخاطب را به سمت این برداشت می کشاند که مسؤلیت مذاکرات با من است و من باید در قبال آن پاسخ گو باشم نه کس دیگری.
پس و پیش کردن کلام ما را به نکته ی دیگری نیز رهنمون می کند و آن این که در جمله ی اول تأکید بر روی «مأموریت من» است که در آغاز کلام واقع شده، یعنی مأموریت یک شخص مشخص. اما در جمله ی دوم تأکید بر روی «مسئولیت مذاکرات» یعنی یک پروسه و فرآیند مشخص است.
حضور «من» اول شخص نیز در این جملات جای بحث دارد، آیا این «من» ها حاکی از نوعی خودخواهی راوی اول است که هر بار می خواهد بر حضور خویش پافشاری کند و حضور خویش را پر رنگ تر از دیگران جلوه دهد؟ یا این که این «من» ها برای این حضور خود را پر رنگ می کنند تا آن «او» - که فاعل واقعی جمله است و نهان در پس کلام راوی- آشکار نشود و به چشم نیاید تا از آن رفع مسئولیت گردد؟
منابع
- اخوت، احمد (1371)؛ دستور زبان داستان؛ چاپ اول؛ اصفهان: فردا.
- برگر، آرتور آسا (1380)؛ روایت در فرهنگ عامیانه، رسانه و فرهنگ روزمره؛ ترجمه ی محمد لیراوی؛ چاپ اول؛ تهران: سروش.
- تولان، مایکل (1386)؛ روایتشناسی: درآمدی زبان شناختی- انتقادی؛ ترجمه ی فاطمه علوی و فاطمه نعمتی؛ چاپ اول؛ تهران: سمت.
- ریمون- کنان، شلومیت (1387)؛ روایت داستانی: بوطیقای معاصر؛ ترجمه ی ابوالفضل حری؛ چاپ اول؛ تهران: نیلوفر.
- ریکور، پل (1383)؛ زمان و حکایت؛ ترجمه ی مهشید نونهالی؛ چاپ اول؛ تهران: گام نو.
- سارتر، ژان پل (1385)؛ تهوع؛ ترجمه ی میرجلال الدین اعلم؛ چاپ نهم؛ تهران: نیلوفر.
- مکوئیلان، مارتین (1388)؛ گزیده ی مقالات روایت؛ ترجمه ی فتاح محمدی؛ تهران؛ چاپ اول؛ مینوی خرد.