کافه و بستنی و دود بلند سیگار

گریه و همهمه در تنگِ غروبی غمبار

فال حافظ؛ وَ تو که ناز برایم خواندی

با دلم راه میامد دلت آن روز انگار

شیطنت های تو و کودکی گمشده ام

زیر خرواری از این خاطرهای آوار

من و تو؛ پارک؛ خیابان؛ ماشین

یادت هست ای همه هستیِ این شاعرِ زار

آه! امشب همه ی خاطرها اینجایند

و فقط جای تو خالی است دراین شادی زار

هیجدهم اردیبهشت ماه 1389