این شعر نیست!
وقتی جهان برای من، عین جهنّم است (1)
مرگ هزار باره ی هر روزه هم، کم است
آهای مردمی که دم از عشق می زنید
لعنت به عشقتان که دروغی مسلّم است
"مرگ خدا"ی نیچه، چنان هم عجیب نیست(2)
وقتی که کوچه ها پُر ِ از نعش مریم است
دیگر بگو به شیخ چراغی نیاورد
در شهر دیو و ددصفتان، قحط آدم است(3)
این شعر نیست، فلسفه ی تلخ زندگی است
آری! جهان من مدلی از جهنّم است
اردیبهشت ماه 1390
پ.ن (1): از کجا معلوم، شاید جهان، جهنّم یک سیاره ی دیگر باشد!؟ (فرانتس کافکا)
پ.ن (2): خدا مرده است: God is dead (نیچه)
پ.ن (3): دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند: یافت می نشود، گشته ایم ما
گفت: آنچه یافت می نشود آنم آرزوست (مولوی)
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 21:16 توسط محسن احمدوندی
|