بر لبم باز نگاه تو غزل می کارد

شب شعر من و دل، حیف تو را کم دارد

نام زیبای تو را بردم و شب شیرین شد

این حوالی دو سه شب هست عسل می بارد

آنقَدَر بی تب و تابم که تنم می سوزد

وآنقدر بی سر و سامان که سرم می خارد

به تو دل دادم و یکباره دل از من بردی

کاش یک بار دلت، دل به دلم بسپارد

دست در دست منِ خسته نهی و از سر شوق

دست زیبای تو دستان مرا بفشارد

شاعرم کردی و این شعر هم ارزانی تو

بر لبم باز نگاه تو غزل می کارد

دی ماه 1388