مردی که چون ققنوس... (به حسین منزوی)
دریا به چشمان تو شورانگیز و زیباست!
چشمان من، دریای شورانگیز غم هاست
گاهی دلم می گیرد از احساس بودن
آن جا که باید دل به دریا زد، همین جاست!
کاووس هم تصویری از افراسیاب است
وقتی پدر در کشتن من ناشکیباست
بشکاف این پیراهنم را تا ببینی
در سینه، زخم ِ خنجر ِ نامرد پیداست
می خواستم بگریزم از این شهر ملعون
شهری که در تسخیر این "شیطان-خدا"هاست
افسوس که راه گریزی هم نمانده
این جا دقیقاً آخرین بن بست دنیاست.
***
دیشب کسی در گوش من، با گریه می گفت:
«آتش گرفتن گاه گاهی سخت زیباست
باید بسوزد تا به خاکستر نشیند
مردی که چون ققنوس سرگردان و تنهاست.»
بیستم آذر ماه 1390
+ نوشته شده در شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 20:36 توسط محسن احمدوندی
|
گفته بودی که کشتی ای هستی