نارنیا
برف می بارد
برف می بارد
برف می بارد
و کلاغ ها
بر کاج های دهکده ی پیر
خبر رسان نکبتی دیگرند
***
نارنیا!
ای آخرین امید رهایی!
اسطوره ی سعادت موعود!
دیشب خبر رسید
یاغیان
کجاوه ای که تو را با خود می برد
غارت کرده ند
-آن گونه که سال ها پیش قلب مرا غارت کردند-
و روسری سبز رنگت
بر شاخه های درختی در حوالی گردنه های ده بالا
جا مانده است
تا بشارتی باشد از آمدن بهار
در این سال پر نحوست.
نارنیا!
ای دختر به جای مانده از قبیله ی آتش!
همزاد روح وحشی من!
یادم هست که سال ها پیش
درست چنین شبی بود
که پدرم را با خود بردند
و گیسوان مادرم را بریدند
تا خواهرانم بکارتشان را به خون بنشینند
و من تنها نان آور خانه شوم
و بیاموزم که
گاهی جان دادن یک سگ
زیباتر از تولد یک کودک است
آری
آن شب هم
برف می بارید
برف می بارید
برف می بارید.
بیستم اسفندماه 1390
+ نوشته شده در یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 18:58 توسط محسن احمدوندی
|